کشان کشان می روی سمت تخت
و چشمهات را با خستگی میمالی .
« خودت » همچنان به جانت غر میزند
و لجت را در می آورد :/ هنوز کلی درس نخوانده
و کار نکرده داری . کلی هم فکر هست که باید با آنها
کلنجار بروی و تازه.......از ساعت خوابت هم گذشته :|
بر می گردی سمت آشپزخانه . یک لیوان شیر با کمی
نان و مارمالاد همه چیز را درست می کند .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر